ஜ۩۞۩ஜ♥`•.¸HaMkaLaM¸.•´♥ஜ۩۞۩ஜ

(¯`v´¯) `*.¸.*´ ?¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)?(¸.•´ (¸.•´ .•´

خالق من"بهشتی"دارد، نزدیک،زیبا و بزرگ؛ و"دوزخی"دارد، به گمانم کوچک و بعید،ودر پی دليلى است که ببخشد ما را؛گاهی به بهانه یک دعا در حق دیگری ...شاید امروز آن روز بی دلیل باشد.دعاگویت هستم؛دعایم کن...

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:دعایم کن,ساعت 21:56 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

I look in the mirror, doing the samemotions each day, I ask myself, does it get better, being this way? I look longingly at my knife, I would do anything to stop the fights. But my wrists are now covered in red, As I sigh and lay on my stained bed. The darkness never leaves my heart, And as I let a tear out, I know it's tearing me apart. I'm tired, I want it all to end, It's not as if I even have at least one friend. Let me die, I beg, I plead, My own Father told me to leave. My wrists are covered in scars, And I long to belong in someone's arms. It's all thanks to you, And no one has a clue...

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:look,ساعت 21:52 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

2Years ago when we met, I fell in love with you . Nothing has changed ; Ilove you still...more than ever . When you're not near me, I feel anemptiness that I can't seem to fill . When you are near, I feelcomplete . I cherish your love and companionship and always hope to pleaseyou . I always wish for your happiness , for I love to see the sparkle inyour eyes . I never imagined that someone could be as important as you areto me . Please stay near and love me as I love you

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:2,ساعت 21:50 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

عادت کرده ام کوتاه بنویسم کوتاه بخوانم کوتاه حرف بزنم کوتاه نفس بکشم تازگی ها دارم عادت می کنم کوتاه زندگی کنم یا شاید کوتاه بمیرم نمی دانم فقط عادت...

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:فقط عادت,ساعت 21:48 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

از این کوچه تا آن جا که راهی نیست تنها یک ورق سپید دست و پا می کنم و یک دل سیر، می نویسمت چه بخواهی چه نخواهی من شاعر سرگردان همیشه قبل از این که باران ببارد از پچ پچ کلاغ ها فهمیده ام که یک جای دوری دلت،سخت گرفته است

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:از این کوچه,ساعت 21:46 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

سالهاست که می خواهم شعر و سیگار را ترک کنم اما نمی شود ! آخر چگونه هم شب باشد و تو و هم سیگار و قهوه پس شعر چه می شود ؟! یا اینکه تو باشی و شعر پس سیگار چه می شود ؟!

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:شعر و سیگار,ساعت 21:44 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

روزهای باران شاعر پرور است برف نویسنده های بزرگ خلق می کند داستان های پاورقی محصول روزهای آفتابی رنگین کمان مخصوص قصه های کودکان طوفان فیلسوف می زاید و روزهای ابری به پاره کردن همه آنچه روزهای قبل نوشته شده می گذرد .

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:روزهای باران,ساعت 21:40 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

موجود بی آزاری هستم

کار می کنم

قصه می خوانم

شعر می نویسم

و گاهی دلم که برایت تنگ می شود

تمام خیابانها را با یادت پیاده می روم

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:شعر,ساعت 21:38 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |


Power By: LoxBlog.Com