ஜ۩۞۩ஜ♥`•.¸HaMkaLaM¸.•´♥ஜ۩۞۩ஜ

(¯`v´¯) `*.¸.*´ ?¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)?(¸.•´ (¸.•´ .•´


به گمانم باز کلاغی را در باغ کشته باشند
چشمان مترسک خیس است
اما حاصل عشق مترسک به کلاغ 
مرگ یک مزرعه بود!!

ღஜღღஜღღஜღღஜღღஜღღஜღ

نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:مترسک,ساعت 2:4 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 

 " دیوار " که باشی

 

عاشقِ کسی می شوی

 

که یادش نیست

 

کِی، کجا

 

به تو «تکیه » داده است...

................


نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:دیوار,ساعت 1:44 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 من عاشقانه دوستش داشتم،


و او عاقلانه ترکم  کرد…


منطق او،


حتی از حماقت من، 

احمقانه‌تر بود!

نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:حماقت,ساعت 1:16 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 اشــــــتباه اصلـــــــی ما در زندگـــــــی

 


هـــــــــزاران کار غلطی نیست که انجام میدهیم،

بلکه هزاران کار درستی است که برای اشخاص غلط انجام میدهیم !!
 
نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:اشــــــتباه ,ساعت 1:10 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه. دکتر شریعتی.

نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:43 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 ..... (¯`v´¯)♥

.......•.¸.•´
....¸.•´
... (
☻/
/▌♥♥
/ \ ♥♥
╔══╗
╚╗╔╝
╔╝(¯`v´¯)
╚══`.¸.[Name]
 
نوشته شده در شنبه 20 مهر 1392برچسب:fsymobile,ساعت 1:34 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

_░▒███████
░██▓▒░░▒▓██
██▓▒░__░▒▓██___██████
██▓▒░____░▓███▓__░▒▓██
██▓▒░___░▓██▓_____░▒▓██
██▓▒░_______________░▒▓██
_██▓▒░______________░▒▓██
__██▓▒░____________░▒▓██
___██▓▒░__________░▒▓██
____██▓▒░________░▒▓██
_____██▓▒░_____░▒▓██
______██▓▒░__░▒▓██
_______█▓▒░░▒▓██
_________░▒▓██
_______░▒▓██
_____░▒▓██
 
نوشته شده در شنبه 20 مهر 1392برچسب:fsymobile,ساعت 1:26 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

______ (¯`v´¯)
______(¯`(█)´¯)__(¯`v´¯)
_______(_.^._)__(¯`(█)´¯)
_________(¯`v´¯)´(_.^._)
________(¯`(█)´¯)(¯`v´¯)
_________(_.^._)(¯`(█)´¯)
____(¯`v´¯)_____ (_.^._)(¯`v´¯)
___ (¯`(█)´¯)_ (¯`v´¯)___(¯`(█)´¯)
____ (_.^._)_(¯`(█)´¯)___(_.^._)
____ (¯`v´¯)´ (_.^._) (¯`v´¯)
____(¯`(█)´¯)_█___(¯`(█)´¯)
_____(_.^._)_█____(_.^._)
___________█
_________█
_______█___██_.██
______█___███████
______█___███████
_______█___ █████
________█____███
_________█____█
__________█______███__███
_██_.██___█_____█████████
███████___█____█████████
███████___█_____ ███████
_ █████____█_______█████
___███_____█_________█
____█______█
____
████████████████(¯`v´¯)█
███████████████(¯`(●)´¯)█
███████████████ (_.^._)██
_███████████ (¯`v´¯)████
__██████████ (¯`(●)´¯)██
____█████████ (_.^._)██
______████(¯`v´¯)████
________██(¯`(●)´¯)██
__██______█(_.^._)█______██
___██████████████████
_____███████████████
نوشته شده در شنبه 20 مهر 1392برچسب:fsymobile,ساعت 1:13 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 __________(█)_______██████
_____ ████████
___███████████
___ (░░░░░░░)░░░)
___(░(░█░░█░)░░░)
__ (░░(░░●░░░)░░░)
__ (░░░░◡░░)░░░░)
_██(░░░░░░░░░░)██
_███(░░░░░░░░░)███
████ ██(░░░)██ ████
████ █████████ ███
████ ████░████ ███
(░░)_ ▓▓▓▓▌▓▐▓▓▓_(░░)
(██) ███████████ (██)
_____█████░█████_▓▓▓\
_____█████-,█████▓▓▓▓▓)
_____█████-,█████▓▓▓▓▓)
___(░░░░░░)(░░░░░) ▓▓▓▓)
______(███)_(███)▓▓▓▓▓▓)
____ (████

نوشته شده در شنبه 20 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:10 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 

 

2 2 138 غریب است دوست داشتن | http://shariati.nimeharf.com

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج

کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک

چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن…

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد …

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

  •  
ترجیح میدهم باکفشهایم در خیابان راه بروم وبه خدا فکرکنم تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفشهایم
نوشته شده در شنبه 20 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:15 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

216178105177223241117618414229182112731585 سخنان کوتاه دکتر شریعتی | http://shariati.nimeharf.com

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

ادامه مطلب را نیز مطاله کنید در مورد  سخنان گهربار دکتر شریعتی

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

نوشته شده در شنبه 20 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:1 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 من تو را دوست دارم..

تو دیگری را..

دیگری دیگری را..

و این چنین است که ما تنهاییم..

دکتر شریعتی

  •  

از انسانها غمی به دل نگیر زیرا خود نیز غمگینند! با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند! زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بدار حتی اگر دوستت نداشته باشند!

نوشته شده در جمعه 19 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:56 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 آن روز که همه به دنبال چشمان زیبا هستند تو به دنبال نگاه زیبا باش 

نوشته شده در جمعه 19 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:51 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 

مادرم میگفت 
یک شب است و پشیمانی
هزار شب است
پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام

دکتر 

  •  

بگذار که شیطنت  ، چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید و کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن

نوشته شده در جمعه 19 مهر 1392برچسب:پشیمانی,ساعت 23:40 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |

 «سیگاری بر لب ، سری بر دو دست نگاهی به گوشه ای میخکوب، اندیشه ای غرق در اعماق دور رنج ها، دلی سرشار از درد، لبخندی بیزار ، چشمانی بی اعتنا به هر چه و هر که هست و می توان دید و روحی تلخ و گرفتار و چهره ای همواره در پس سایه اندوه و اندیشه ! این بود طرح همیشگی سیمای من . این بود منی که همه می شناختند . در این دنیا هیچ فریبی مرا نمی گرفت ، دروغی هم مرا نمی فریفت. گل ها همه کاغذین و رنگ ها همه دروغین و روح ها همه چرکین و چهره ها همه بیگانه بود. هستی هیچ چیز نداشت که مرا به خود مشغول دارد . من احساس می کردم که در این اطاقک سرد و گرفته ی جهان مبحوسم. آفرینش را بر اندامم جامه ای تنگ وکوتاه می یافتم و….»

و من هرگز نتوانستم خود را در این مزبله خم کنم، پنجه هایم را که میتواند خدائی ترین عشق را بر نامه ای نقش کند در آن فرو برم ، زبانم را که میتواند اهوراترین کلمات وحی را زمزمه کند به حکایت از آنها بیالایم و دلم را که میتواند دریای بی کرانه ی طوفانی شگرف و زرین باشد با امید یافتن آنها به تپش آورم …اصلا گمشده ی من در این مزبله نبود، گمشده من این جور چیزها نبود ، چرا سر خم کنم و بجویم و بگردم و بکاوم؟ که چه پیدا کنم ؟ این بود که نه سر به زمین فرو نهشتم که بر آسمان نیز بر نداشتم که آسمان را نیز کوتاه تر از مناره ی معبد خویش می یافتم  ؛

سر در خویش داشتم و چشم در خویش گشوده بودم و نگاهم جز پنهانی های  خویشتنم را نمی نگریست ، جز درونم نمی نگریستم ، جز در عمق خودم نگاهم را نمیدوختم و افسوس که هر لحظه دنیا بر من تنگ تر می شد و آسمان بر سرم سنگین تر و جامه ی هستی بر قامتم کوتاه تر و رنگ ها پریده تر و زیباییها زشت تر و آشنا ها بیگانه تر و هر چه در نزدیکم بود دور تر می شد و دور تر می شد و دور تر می شدند و دور تر می شدند و هی من تنها تر می ماندم و تنها تر می ماندم و تنها تر می ماندم می دیدم که همه کس از پیرامونم به شتاب می گریزند و همه چیز از پیشم دیوانه وار محو می شود و دور می شود و فرار می کند و من می مانم و یک مشت درد و یک مشت اندیشه و یک مشت دریغ و یک مشت آرزوی بالدار و یک مشت کاشکی های بیسود و یک مشت  عاطفه های سر در گم و یک آسمان سکوت و یک ابدیت سکوت و یک آفرینش سکوت و سکوت و سکوت آنچنان که دیگر زبان را تکه گوشتی بیهوده می یافتم که در دهانم روئیده است و تنها به کار جویدن می آید و…

هر چه بزرگتر می شدم دنیا کوچکتر می شد و هر چه عمیق تر می شدم هستی سطحی تر و هر چه فهمیده تر می شدم آسمان نفهم تر و هر چه با خود آشنا می شدم  دیگران بیگانه ترو هر چه نیازمند تر می شدم زمین تهی دست تر و هر چه زنده تر می شدم زندگی مرگ زده تر وای که چه سخت می گذشت و چه سخت تر می شد و نمیدانم چه می شد اگر…اگر… آن دو نمی رسیدند …

نوشته شده در جمعه 19 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:33 توسط ♥`•.¸ﻤﺍﻨﻰ¸.•´♥| |


Power By: LoxBlog.Com